معرفی کتاب| «او عموی من است»
معجزه ای به نام " اسم"
عمو جان سلام! راستی، گفته بودم انگیزه ام از نوشتن خاطراتت چیست؟! بعد از رفتنت و فوت آقاجانت، عزیز دیگر آن عزیز سابق نبود! اكثر وقتها اگر سرزده به خانه اش می رفتیم، رو به راه نبود. اما ما نقطه ضعفش را یافته بودیم و تا می رسیدیم، از تو می پرسیدیم. خیلی زود حالش جا می آمد و انگار تمام دردهایش را فراموش می کرد. اصلا اسمت معجزه می کرد! نهم فروردین بود که به خانه اش رفتیم. از دردهایش گفت. وقتی درد دلهایش تمام شد، گفتم: عزیز! قرار است دربارهی پسرت کتابی بنویسیم.
نمی دانی چه خندهای کرد! عکسش را شکار کردم. در ذهنم خنده های تو را کنار خنده ی رضایت بخش و از ته دل عزیز، قاب گرفته ام. هر روز نگاهش می کنم و تمام وقت جلوی چشمانم است. امروز از عزیز در سایت ها مطالبی خواندم. گفته بود: «علی همیشه در انبار گلی می خوابید. هر چه به او اصرار می کردم در اتاق بخوابد، قبول نمی کرد و می گفت؛ تن را نباید به جای نرم و راحت عادت داد.»
می گفت؛ یک شب به سراغت آمده و دیده بعد از نماز شب، روی سجاده به خواب رفته ای؟ میدانم در جریان هستی که شش سال است، تمام وقت به فراگیری زبان جدیدی مشغولم. می خواهم متن عزیز را به همان زبان، برایت ترجمه و تفسیر کنم؛ یعنی زبان مادری!
وقتی می گوید: "یک شب به سراغش رفتم" یعنی با تمام خستگی های روزانه با تمام احتیاجی که به خواب و استراحت دارد! فکر این که پسرش، روی زیرانداز نازک و زمین سفت و سرد خوابیده، اجازه نمی دهد با خیال راحت بخوابد. مادر است دیگر! مادرها این جور آفریده شده اند. تو فکر می کردی فقط خودت جنگیدی؟! نه! این طور نیست. عزیز هم پا به پای تو جنگید. همانطور که تو پا روی دلت گذاشتی، او هم پا روی احساسات و علاقه اش گذاشت. این دو طرفه است. اول او دل از تو کند، بعد تو...!
علاقمندان به تهیه این کتاب میتوانند با مراجعه به کتابخانه تخصصی ایثار و شهادت شهرستان های استان تهران و یا با شماره تماس 54132240-021 تماس حاصل نمایند.